حضرت على بن الحسین امام سجاد علیه السلام مىفرماید:
از انسانى که در مقام به دست آوردن فضیلت یعنى علوم مادى و ظاهرى است، ولى از انجام واجبات الهیه روى گردان است تعجب مىکنم، چنین انسانى از شناخت حقیقت امر الهى و بزرگداشت آن و وظیفه خود محروم است و به همین خاطر حقیقت را سبک و خوار شمرده و از آنچه حضرت دوست، او را براى آن ساخته که رسیدن به عالىترین مقامات الهى و انسانى با عبادت و اطاعت است، غفلت نموده.
عارف با معرفت، جناب شیخ حسن مصطفوى در توضیح مختصرش نسبت به جملات بالا مىگوید:
تشخیص وظیفه از امور بسیار مهم است، به طورى که سالکان کار کرده و متدینین روشن ضمیر و حتى آنان که داراى مکاشفه هستند، از تشخیص این امر مهم عاجز بوده و در این مرحله انحرافات و گمراهىهایى پیدا مىکنند.
یکى وظیفهاش کسب و تأمین معاش خود و عائله است و از این جهت تسامح مىورزد، دیگرى وظیفهاش تحصیل علم به فرایض و آداب و سنن است، حقیر و سبک مىشمارد.
یکى دیگر موظف است که نهایت اهتمام به واجبات و محرمات داشته باشد، ولى به امور غیر لازم و کارهاى مستحبى مىپردازد.
آن یکى نماز نمىخواند و دم از دیندارى مىزند، یا روزه نمىگیرد و از فواید روزه مذاکره مىکند، یا اموال مردم را مىخورد و دست و صورت آب مىکشد.
یا به کتاب خدا و سنت عمل نکرده و به حرف خدا و پیغمبر گوش نمىدهد و خود را عالم به حقیقت تصور مىکند، یا اهل علم و دانش را مسخره کرده و عقل و برهان را کوچک شمرده و به سخن هر مدعى دروغگو تسلیم مىشود، یا مرتکب صدها خیانت و جنایت و بى انصافى و ربا خوارى و ظلم و دروغ و حیله و تزویر و تهمت و غیبت و بدگویى مىشود و در صف اول جماعت جا مىگیرد و به طور اجمال اغلب مردم متدین در مقام تشخیص وظیفه دچار اشتباه و انحراف مىگردند و بسا هست که به خاطر بجا آوردن امرى مستحب، ترک تکلیف واجب مىکنند، یعنى آن اندازه که به امور مستحبى و یا مرسوم و عرفى و متداول اهمیت مىدهند، به وظایف و فرایض لازم خود اهتمام ندارند و مىتوان گفت: نود درصد از مرسومات میان مردم برخلاف شرع و عقل مىباشد و این معنى با دقت کردن در رسوم متداول در مجالس جشن و عقد و تعزیت و دید و بازدید و مهمانى، خوب روشن مىشود و مفهوم بدعت گاهى در بعضى از این امور صدق مىکند و اگر کسى بخواهد تقوا داشته باشد و مراقب حرکات و اعمال خود باشد، مىباید از این گونه مجالس و این رقم مصاحبتها بپرهیزد.
عبادت واقعى
حرکاتى که به عنوان عبادت از انسان سر مىزند، باید به مقتضاى حال و ظرفیت عابد ارزیابى شود.
اولًا: هر حرکتى عبادت نیست و هر عبادتى، واقعى و کامل نیست، عبادت منافق، عبادت غیر مخلص، عبادت ریاکار، عبادت کسى که هدفش جلب جهات مادى است عبادت نیست، بلکه بازى با الفاظ و استهزاء به حق است.
در «تفسیر المیزان» «1» آمده است که:
خداى تعالى به یکى از سه وجه عبادت مىشود:
1- خوف
2- رجاء
3- حب
و این هر سه در یک آیه جمع شده که مىفرماید:
[وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ] «2».
در آخرت عذاب سختى است و [براى مؤمنان که دنیاى خود را در راه اطاعت حق و خدمت به خلق به کار گرفتند] از سوى خدا آمرزش و خشنودى است، و زندگى دنیا جز کالاى فریبنده نیست.
با توجه به این آیه شریفه باید هر شخص با ایمانى نسبت به حقیقت دنیا توجه داشته باشد و بداند که دنیا متاع غرور و دام فریب است که چون سراب بیابان به نظر بیننده لب تشنه آب مىآید و او را به سوى خود مىکشاند، ولى وقتى نزدیک شد چیزى نمىبیند و اگر چنین تنبهى داشته باشد، دیگر هدف خود را از کارهایى که در زندگى انجام مىدهد دنیا قرار نداده، مىداند که در وراى این دنیا، جهان دیگرى است که در آنجا به نتیجه اعمال خود مىرسد، حال یا آن نتیجه عذابى است شدید در ازاى کارهاى زشت و یا مغفرتى است از خدا در قبال کارهاى نیک، پس بر اوست که از آن عذاب بهراسد و به آن مغفرت امیدوار باشد، ولى اگر عالىتر از این فکر کند هدف خود را خشنودى خود قرار نمىدهد و به خاطر نجات از عذاب و رسیدن به ثواب عمل نمىکند، بلکه هر چه انجام مىدهد به خاطر خدا و خشنودى او انجام مىدهد.
البته طبایع مردم در اختیار یکى از این سه راه مختلف است، بعضى از مردم که اتفاقاً اکثریت را هم دارا هستند، مسئله ترس از عذاب بر دلهاشان چیره گشته و از انحراف و عصیان و گناه بازشان مىدارد، این ها هر چه بیشتر به تهدید و وعیدهاى الهى برمىخورند، بیشتر مىترسند و در نتیجه به عبادت مىپردازند.
و بعضى دیگر، حس طمع و امیدشان غلبه دارد، اینان هر چه به وعدههاى الهى و ثوابها و در جایى که خداوند نوید داده برمىخورند، امیدشان بیشتر شده، به خاطر رسیدن به نعمتها و کرامتها و حسن عاقبتى که خداوند به مردم باایمان و عمل صالح وعده داده، بیشتر به تقوا و التزام به اعمال صالح مىپردازند، باشد که بدین وسیله به مغفرت و بهشت خدایى نایل آیند.
ولى دسته سوم که همان طبقه علماى باللّه باشند هدفشان عالىتر از آن دو دسته است.
ایشان خدا را نه از ترس عبادت مىکنند و نه از طمع به ثواب، بلکه او را عبادت مىکنند براى این که اهل و سزاوار عبادت است.
چون خدا را داراى اسماى حسنى و صفات علیایى که لایق شأن اوست شناختهاند و در نتیجه فهمیدهاند که خداوند عزیز، پروردگار و مالک سود ایشان و اراده و رضاى ایشان و مالک هر چیز دیگرى غیر ایشان است.
و اوست که به تنهایى تمام امور را تدبیر مىکند، خدا را این چنین شناختند و خود را هم فقط بنده دیدند و چون بنده شأنى جز این ندارد که پروردگارش را بندگى نموده، رضاى او را به رضاى خود و خواست او را بر خواست خود مقدم بدارد، لذا اولًا به عبادت خدا مىپردازد و ثانیاً از آنچه که مىکند و آنچه که نمىکند جز روى خدا و توجه به او چیز دیگر در نظر نداشته طمع نمىدارد، نه التفاتى به عذاب دارد تا از ترس آن به وظیفه خود قیام نماید و نه توجهى به ثواب دارد تا امیدوار شود، گو این که از عذاب خدا ترسنده و به ثواب او امیدوار هست، ولکن محرکش براى عبادت و اطاعت خوف و رجا نیست و کلام امیرالمؤمنین صلوات اللّه علیه که عرض مىکند: من تو را از ترس آتشت و به امید بهشتت عبادت نمىکنم، بلکه بدان جهت عبادت مىکنم که تو را اهل و سزاوار عبادت یافتم «3»، به این معنى اشاره دارد.
این دسته، از آنجایى که تمامى رغبتها و امیال مختلف خود را متوجه یکسو کردند و آن هم رضاى خداست و تنها غایت و نتیجهاى که در نظر گرفتند خداست، لذا محبت به خدا در دلهاشان جایگیر شده است.
آرى، این دسته خداى تعالى را به همان نحوى شناختند که خود خداى تعالى خود را به داشتن آن اسما و صفات معرفى کرده و چون او خود را به بهترین اسما و عالىترین صفات معرفى و توصیف کرده و نیز از آنجایى که یکى از خصایص دل آدمى مجذوب شدن در برابر زیبایىها و کمالات است، در نتیجه محبت خدایى که جمیل على الاطلاق است در دلهایشان جایگزین مىشود.
آرى، از آیه شریفه:
[ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ فَاعْبُدُوهُ] «4».
این است خدا پروردگار شما، جز او معبودى نیست، آفریننده همه چیز است؛ پس تنها او را بپرستید.
به ضمیمه آیه:
[الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ] «5».
همان کسى که آنچه را آفرید نیکو ساخت.
استفاده مىشود که خلقت دائر مدار حسن و این دو متلازم و متصادق با همند.
آیات دیگرى بر مىآید که یک یک موجودات، آیه و دلیل بر وجود خدا و آنچه در آسمانها و زمین است، آیاتى است براى صاحبان عقل و خلاصه در عالم وجود چیزى که دلالت بر وجود او نکند و جمال و جلال او را حکایت ننماید، وجود ندارد.
پس اشیا از جهت انواع مختلفى که از خلقت و حسن دارند همه بر جمال لایتناهاى او دلالت نموده، با زبان حال او را حمد و بر حسن فناناپذیر او ثنا مىگویند و از جهت انواع مختلفى که از نقص و حاجت دارند، همه بر غناى مطلق او دلالت نموده، با زبان حال او را تسبیح و ساحت قدس و کبریاییش را از هر عیب و احتیاجى تنزیه مىکنند، هم چنان که فرمود:
[وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ] «6».
وهیچ چیزى نیست مگر این که همراه با ستایش، تسبیح او مىگوید.
پس این دسته از مردم در معرفت اشیا، از راهى سلوک مىکنند که پروردگارشان بدان راهنمایى کرده و نشانشان داده و آن راه این است که هر چیزى را آیه و علامت صفات جمال و جلال او مىدانند و براى هیچ موجودى نفسیت و اصالت و استقلال نمىبینند و به این نظر به موجودات مىنگرند که آیینههایى هستند که با حسن خود حسن ماوراى خود را که حسنى لا یتناهى است جلوهگر مىسازند و با فقر و حاجت خود، غناى مطلقى را که محیط به آن هاست نشان مىدهند و با ذلت و مسکنتى که دارند، عزت و کبریاى ما فوق خود را حکایت مىکنند.
و پر معلوم است که آن دسته از مردم که نظرشان به عالم هستى، چنین نظرى باشد خیلى زود نفوسشان مجذوب ساحت عزت و عظمت الهى گشته و محبت به او آن چنان بر دلهاشان احاطه پیدا مىکند که هر چیز دیگرى و حتى خود آنان را از یادشان مىبرد و رسم و آثار هوا و هوس و امیال نفسانى را، به کلى از صفحه دلهاشان محو مىکند و دلهاشان را به دلهایى سلیم مبدل مىسازد که جز خداى عز اسمه، چیز دیگرى در آن نباشد، هم چنان که فرموده:
[وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ] «7».
ولى آنان که ایمان آوردهاند، محبت و عشقشان به خدا بیشتر و قوىتر است.
و لذا این طبقه، دو طریق اول را که یکى طریق خوف و دیگرى طریق رجاء است، خالى از شرک نمىدانند، چه آن کس که خدا را از ترس مىپرستد، در حقیقت به منظور دفع عذاب از جان خود متوسل خدا مىشود، پس او خودش را مىخواهد نه خدا را و هم چنین، آن کس که خدا را به امید ثوابش عبادت مىکند به منظور جلب ثواب و رستگارى به نعمت و کرامت متوسل خدا مىشود، او هم خود را مىخواهد نه خدا را، چه اگر راه دیگرى غیر از توسل به خدا سراغ داشت، در جلب آن نفع و دفع آن ضرر، آن راه را مىپیمود و با خدا و عبادت او هیچ سر و کارى نداشت.
در حدیث از امام صادق علیه السلام آمده:
هَلْ الدّینُ إلّاالحُبُ «8».
مگر دین غیر از محبت چیز دیگرى هم هست؟
و این مقام نهفتهایست که جز پاکان با آن مساس ندارند و اگر اهل محبت را در این حدیث به عنوان پاکان خوانده، براى همین است که گفتیم: این طایفه از هواى نفس و لوث مادیت منزهند، پس جان کلام این شد که اخلاص در عبادت جز از راه محبت تمام و کامل نمىگردد.
توضیح این مسئله به این است که: عبادت خدا از ترس عذاب، آدمى را وادار مىکند به زهد، یعنى: چشمپوشى از لذایذ دنیوى، براى رسیدن به نجات اخروى.
پس زاهد کارش این است که از محرمات و یا کارهایى که در معناى حرام است، یعنى ترک واجبات اجتناب کند.
آن کس هم که طمع ثواب دارد، طمعش او را وادار به کارهایى از قبیل عبادت و عمل صالح مىکند تا به نعمت اخروى و بهشت برین نایلش سازد، پس کار عابد هم این است که واجبات یا کارهایى که در معناى واجب است، یعنى ترک حرام را بجا آورد و خلاصه، خوف زاهد او را وادار به ترک و رجا عابد او را وادار به فعل مىکند و این دو طریق هر یک صاحبش را به اخلاص براى دین وامىدارد، نه اخلاص براى خدا که صاحب دین است.
به خلاف طریقه سوم که طریقه محبت است که قلب را از هر تعلقى جز تعلق خدا پاک مىکند، از زخارف دنیا و زینتهاى آن، از اولاد و همسران، از مال و جاه و حتى از خود و آرزوهاى خود پاک مىسازد و قلب را منحصراً متعلق به خدا و هر چه که منسوب به خداست، از دین و آورنده دین و ولىّ در دین و هر چه که برگشتش به خدا باشد مىسازد، آرى، محبت به هر چیز، محبت به آثار آن نیز هست.
عراقى آن عارف شوریده چه نیکو مىگوید:
اى زده خیمه حدوث و قدم |
در سرا پرده وجود و عدم |
|
جز تو کس واقف وجود تو نیست |
هم تویى راز خویش را محرم |
|
از تو غایب نبودهام یک روز |
وز تو خالى نبودهام یک دم |
|
آن گروهى که از تو با خبرند |
بر دو عالم کشیدهاند رقم |
|
پیش دریاى کبریاى تو هست |
دو جهان کم زقطرهاى شبنم |
|
بىوجودت جهان وجود نداشت |
از جمال تو شد جهان خرم |
|
چون تجلى است در همه کسوت |
آشکارست در همه عالم |
|
که به غیر از تو در جهان کس نیست |
جز تو موجود جاودان کس نیست |
|
آنان که به هستى، بدان گونه نگریستند و محصول نظر آنان عشق و محبت به صاحب هستى شد، از کارها آن کارى را دوست مىدارند که خدا دوست دارد و آن کارى را دشمن مىدارند که خدا دشمن بدارد، به خاطر رضاى خدا راضى و به خاطر خشم خدا خشمگین مىشوند، این محبت نورى مىشود که راه عمل را براى او روشن مىسازد، چنان که فرمود:
[أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ] «9».
آیا کسى که [از نظر عقلى و روحى] مرده بود و ما او را [به وسیله هدایت و ایمان] زنده کردیم، و براى وى نورى قرار دادیم تا در پرتو آن در میان مردم [به درستى و سلامت] حرکت کند.
و روحى مىشود که او را به خیرات وامىدارد، هم چنان که فرمود:
[وَ أَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ] «10».
و به روحى از جانب خود نیرومندشان ساخته.
و همین است سرّ این که از چنین کسى جز جمیل و خیر سر نمىزند و هیچ مکروه و شرى را مرتکب نمىگردد.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- ترجمه تفسیر المیزان: 19/ 289 ذیل آیه 20 سوره حدید.
(2)- حدید (57): 20.
(3)- عوالى اللآلى: 2/ 11، حدیث 18؛ بحار الأنوار: 67/ 234، باب 54.
(4)- انعام (6): 102.
(5)- سجده (32): 7.
(6)- اسرا (17): 44.
(7)- بقره (2): 165.
(8)- الخصال: 1/ 21، حدیث 74؛ بحار الأنوار: 66/ 237، باب 36، حدیث 5.
(9)- انعام (6): 122.
(10)- مجادله (58): 22.